صورتش سرخ شد...
دوشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۰۰ ق.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
در بیت امام مهدی را دیدم به او گفتم:
آقا مهدی!خواب های خوشی برایت دیده اند...مثل اینکه شما هم.... بله.
تبسمی کرد و با تعجب پرسید:
چه خبری؟؟
گفتم: ...یکی از فرماندهان که ماه پیش شهید شده بود خواب دیده بود در بهشت منزل
زیبایی می سازند. پرسیده بود: این منزل مال کیه؟ فرشتگان گفته بودند:شخصی قرار
است به جمع بهشتیان بپیوندد؟ پرسید: او کسیت؟
سکوت کردم مشتاقانه پرسید:
خب...ادامه بده
گفتم:
گفتند مهدی باکری می خواهد بیاید.مثل اینکه ملائکه را به زحمت انداختی.
سرش را پایین انداخت و رنگ رخسارش به سرخی گرایید و به آرامی گفت:
بنده خدا!با این کارهای که ما انجام می دهیم،مگر بسیجیها اجازه می دهند
که بهشت برویم!جلو بهشت می ایستند و راهمان نمی دهند.
رفت و شهید شد.